جدول جو
جدول جو

معنی غیاث دین - جستجوی لغت در جدول جو

غیاث دین
(ثِ)
سلطان غیاث دین، همان غیاث الدین است که در شعر زیر از حافظ آمده است:
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مشو که کار تو ازناله میرود.
این غیاث الدین بقول محمد قاسم فرشته غیاث الدین محمودشاه بهمنی، و بقول شبلی نعمانی سلطان غیاث الدین بن سلطان اسکندر بنگالی است، و قول اخیر صحیح مینماید. رجوع به تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون (از سعدی تا جامی) ترجمه علی اصغر حکمت چ 1 صص 311- 312 و حافظ شیرین سخن تألیف محمد معین صص 263- 264 و غیاث الدین بن اسکندر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیاث الدین
تصویر غیاث الدین
(پسرانه)
پناه دین
فرهنگ نامهای ایرانی
(کَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 38هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 36 تن است که فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ثُدْ دی)
خواجه غیاث الدین، نقاش. از ملازمان شاهرخ میرزا (خاقان سعید). وی جزء سفیرانی بود که در حدود سال 823 هجری قمری از طرف این پادشاه به ختا فرستاده شدند. ظاهراً همان غیاث قافیه شاعر هروی است. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 603 و ج 4 ص 634 و 641 و 646 و غیاث قافیه شود
خواجه غیاث الدین، علی تنبکچی. برادر بزرگتر جناب سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر. وی از کلانتران استرآباد هنگام فتح این ولایت به دست میرزا محمدزمان بود و از طرف همین پادشاه به منصب دیوان امارت رسید. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 395- 396 شود
امیر غیاث الدین، محمد بن امیر جلال الدین عبدالوهاب بن امیر غیاث الدین بن امیر کمال الدین بن امیر سیدقوام الدین. یکی از امرای عهد سلطان ابوسعید (قرن نهم هجری) ، و اباًعن جد والی مازندران بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 92 شود
امیر غیاث الدین، سیورغتمش. از امرای دولت آل مظفر که وقتی نسبت به شاه شجاع خلاف آوردو سپس مکتوبی ضراعت آمیز به وی نوشت و شاه در پاسخ او مکتوبی به قلم آورد. رجوع به سبک شناسی تألیف بهارچ 1 ج 3 ص 200، مطلع السعدین ج 1 و ’سیور غتمش’ شود
توقتمش یا توختامش یا تقتامیش. یکی از خانان آق اردو در دشت قبچاق شرقی از خاندان اردا. وی از 778 تا 799 هجری قمری حکومت کرد. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 366). در طبقات سلاطین اسلام بجای 799، 793 آمده است. رجوع به همین کتاب ص 206 شود
خواجه غیاث الدین، پیراحمد خوافی. وزیر شاهرخ میرزا (820 هجری قمری). رجوع به پیراحمد خوافی در همین لغت نامه، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 554 و 601 و ج 4 ص 2 و3 و 12 و 20 و 40 و 41و روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 1 ص 218 شود
امیر غیاث الدین، منصور شول. حاکم شولستان در حدود سال 755 هجری قمری وی پس از مدتی از امرا و ارکان دولت شاه محمود گردید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 289، 297، 298 و 317 و تاریخ گزیده چ لندن ص 660 و 691 و 696 و 742 شود
خواجه غیاث الدین، عادلشاه گیلانی. از اشراف و اعیان گیلان بود چند سال صدارت سلطان حسین میرزا بایقرا را داشت، و پس از معزول شدن در نیشابور اقامت کرد. (از تاریخ حبیب السیرچ خیام ج 4 ص 323). رجوع به همین کتاب ج 4 ص 113 شود
امیر غیاث الدین، محمد بن امیر میران از امرا و بزرگان دولت شاهی (قرن دهم هجری). وی پسر ارشد امیر میران بود. در اوایل ایام کشورگشایی نواب شاهی مؤاخذه گردید و درگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 607 شود
محمد بن (سلطان) احمد مظفری. وی از امرای آل مظفر و پسر سلطان احمد و حکمران کرمان بود. بسال 795 هجری قمریبه دستور امیر تیمور کشته شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 754 و 755 و فهرست تاریخ عصر حافظ ج 1 شود
منصور بن امیرزاده بایقرابن عمر شیخ بهادربن امیر تیمور گورکان. متوفی به سال 849 هجری قمری پدر سلطان حسین بایقرا بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 113 و 114 و قاموس الاعلام ترکی ذیل منصور شود
بهادر بوراشاه. حاکم بنگالۀ شرقی. وی از خاندان بلبن (بلبان) سلطان دهلی بود و به سال 718 ه. ق. و بار دیگر به سال 725 هجری قمری با بهرام به حکومت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427 شود
ابراهیم (اول) ابن سلیمان. سومین حکمران از اسفندیاریان. او در حدود سال 740هجری قمری به حکومت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 224 و 225 و اسفندیاربک در این لغت نامه شود
امیر غیاث الدین، عزیز. یکی از امرای عهد سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا که مدتی منصب نقابت روضۀ مقدسۀ رضویه (در مشهد) را داشت. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 323 شود
محمود بن خواجه قطب الدین سلیمان شاه. وی پسر سلیمانشاه مذکور وزیر شاه شجاع بود. شاه شجاع چشمان غیاث الدین محمود را میل کشید. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 303 شود
امیر غیاث الدین، ترخان. یکی از امرای عهد تیموری بود و در جنگهای این پادشاه با دشمنان، شرکت میکرد. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 324 و 427 و 468 و 476 شود
عوض خلجی. از والیان و ملوک بنگاله (خلج) بسالهای 606 و 607 هجری قمری رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 426، حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 616 و مادۀ حسام الدین عوض شود
شادی بیک. سی وهشتمین از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان که در دشت قبچاق پادشاهی کردند. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 و شادی بیک در این لغت نامه شود
پوربی. وی سلطان غیاث الدین بن اسکندر از شاهان پوربی (والیان بنگاله و حوالی آن را پوربیه میخواندند) بود. رجوع به غیاث الدین اسکندر و قاموس الاعلام ترکی شود
بهادر. از خاندان بلبن (بلبان) و سلطان دهلی بود و بسال 723 هجری قمری حکومت بنگاله (تمام بنگاله) را داشت. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427 شود
امیر غیاث الدین، شاه ملک. از ملازمان شاهرخ بن امیرتیمور. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 و 603 و 605 و 606 و 611 و 612 و 613 شود
خواجه غیاث الدین، محمد دهدار. از امرای عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 189 و مجالس النفائس ص 98 شود
مسعود (ثالث) بن کیقباد ثالث. از سلجوقیان آسیای صغیر. به سال 707 هجری قمری به حکومت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 217 و 218 شود
ملک غیاث الدین، کرت. رجوع به غیاث الدین بن رکن الدین، فهرست تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ 1 و مجلۀ آریانا سال ششم شمارۀ 6 صص 38- 42 شود
علی خالدار. یکی از بزرگان و کلانتران غرجستان در زمان ورود محمدزمان میرزا بدان ولایت بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 403 شود
احمد بن اویس. معروف به سلطان احمد و ملقب به غیاث الدین. چهارمین از آل جلایر یا ایلکانیان. رجوع به احمد بن اویس در همین لغت نامه شود
عبدالکریم بن احمد بن طاوس. معروف به ابن طاوس و ملقب به ابوالمظفر. رجوع به ابن طاوس، عبدالکریم و نامۀ دانشوران ج 1 ص 111 شود
امیر غیاث الدین، حاکم کرمان از جانب شاهرخ پسر امیر تیمور گورکان. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 593 و 606 و 618 و 620 شود
ابن محمودشاه پنجمین از ملوک خلجی مالوه. رجوع به غیاث شاه بن محمود، قاموس الاعلام ترکی و معجم الانساب زامباور ص 431 شود
سید غیاث الدین، محمد صدر. از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 237 شود
عمر. لقب عمر بن ابراهیم، متخلص به خیام شاعر و حکیم ریاضی و فلکی مشهور. رجوع به خیام عمر و عمر بن ابراهیم شود
امیر غیاث الدین، حاجی میرآخور. والی کرمان در عهد شاه شجاع. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 299 شود
گنجکینه. از امرای عهد میرزا سلطان ابراهیم (جلوس 861هجری قمری). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 71 شود
لغت نامه دهخدا